پرچمها را بیفرازیم
در صحنه پیکارعلیه سرمایه داری
بر بام بلند اول
ماه مه
شرایطی که هم
اکنون کارگران و تمامی مزدبگیران جامعه در آن به سر میبرند بی گمان به غایت
دردناک و تاریک است. آمار از زیر تیغ سانسور گذشتهی شرایط اقتصادی، اعتیاد، بیخانمانی،
تنفروشی، دختران فراری و...گرچه فاصله زیادی با واقعیت دارد ولی بسیار سرسام آور
و وخیم است. بهطوری که هیچیک از جناحهای
حکومتی قادر به کتمان آن نیست و البته هریک دیگری و یا «توطئههای خارجی» و تحریمها
را علل بروز این فجایع جا میزنند. بهرغم
توهم رای دهندگان و تبلیغات جریانات رفرمیستی، دولت «تدبیر و امید» هم فقط توانست
آمار اعدامها و دستگیریها را بالا ببرد. فقط توانست با «آزاد» سازی قیمت کالاهای
اساسی همچون نان، سفره محرومان را خالیتر کند.
در صحنهی بین
المللی، ساختار سرمایهداری جهانی برای خروج از بنبستها و برای حفظ و تامین
منابع سودبریاش، به جنگ افروزی لجام گسیختهای دامن زده و کره زمین را در معرض
خطرات جدی و جبرانناپذیر قرار داده است. کشتار
هزاران هزار انسانی که حتی نمیدانند بمبها از جانب کدام جریان ضدانسانی بر سرشان
ریخته میشود، آوارگی و مرگ هزاران پناه جو در دریاها و... پوچی وعدههایی را به
اثبات میرساند که حامیان سرمایه در لباس دمکراسیخواهی و حقوق بشری به خورد مردم
میدهند.
اتحاد شوم
سرمایهداری داخلی و خارجی، به رغم تضادهای مقطعی و گذرا، در سایهی توافق نامهی
لوزان به خوبی نشان داد که آن چه قربانی میشود منافع زحمتکشان این آب وخاک است و
آنچه باید مصون از خطر میباشد منافع غارتگران داخلی و خارجی است.
قدرتمداران
داخلی برای حفظ سیطرهی نفوذ در منطقه و کسب قدرت بیشتر، مبالغ نجومی از ثروت مردم
را در نیروگاههای هستهای هزینه کردند که
ذرهای منفعت برای معیشت و بهبودی شرایط زندگی مردم نداشت و اکنون در شرایطی که در
مناسبات خود با دنیای بیرون و همچنین اوضاع داخلی با بنبست مواجه شدهاند،
مذبوحانه به رقیبان (و البته متحدان) خود تسلیم شده و آنچه در این میان به یغما
رفته و همچنان خواهد رفت، منافع آتی و درازمدت مزدبگیران، بیکاران و در حاشیهماندگان
جامعه است.
مسلما درس تلخ و
دردآوری از این آزمون میتوان گرفت: قدرتهای غارتگر جهانی و حکومتهای سرکوبگر،
گرچه در مقاطعی برای یکدیگر چنگ و دندان نشان میدهند ولی در صورت لزوم و در پشت
درهای بسته، بر سر تقسیم غنایم غارت شده به توافق میرسند و البته هر یک بنا به
قدرت خود سهم بیشتر یا کمتری را تصاحب میکنند.
در زمینهی
شرایط اقتصادی – اجتماعی غیرقابل تحمل، در ماههای اخیر اعتراضات و اعتصابات
کارگران و مزدبگیران (معلمان، پرستاران و....) به لحاظ کیفی و کمی بسیار قابل توجه
بوده است. کارگران در اعتراض به سطح حداقل دستمزد که با خط فقر بسیار فاصله دارد،
برای حصول دستمزدهای معوقه و در اعتراض به تمامی قوانین ارتجاعی و ضد کارگری بارها
دست از کار کشیدند. اما جز در مواردی محدود پاسخ حامیان سرمایه، سرکوب، دستگیری،
صدور حکم شلاق و اخراج بوده است. اگرچه گسترش جنبشهای اعتراضی کارگران با همراهی
و حضور زنان و خانوادههای کارگران در نشستها و اعتصابات بسیار دلگرم کننده است
ولی به جز عامل سرکوب شدید، پارامترهای دیگری در عدم تحقق مطالبات کنونی، قابل ذکر
است:
- موقعیت متزلزل
شغلی و خطر اخراج و بیکاری خصوصا بر پایه قراردادهای موقت و سفید امضاء
- نقش دین و
گرایشات قضا و قدری
- رقابتهای
بینابینی که باعث روحیهی فردگرایی و موقعیتطلبی میشود
- امید واهی به
تغییر از جانب بالاییها و نوشتن طومار و جمعآوری امضاء و دخیل بستن به این و آن
آیت الله و نماینده مجلس و .....
- سکون روی
مطالبات حداقلی و عدم برقراری پیوند بین منافع آنی و درازمدت
- تکیه بر تشکلهای
ساخته و پرداخته شده توسط حکومت و تسلیم شدن به شعارهای ارتجاعی چون شعار خانه
کارگر در اول ماه مه علیه کارگران و زحمتکشان افغانی
در کنار این
عوامل اما یک خطر بزرگ همواره تمامی جنبشهای رو به رشد در ایران و در جهان را
تهدید میکند و آن ناآگاهی نسبت به رابطهای است که عمیقا بین تمامی مصائب
زحمتکشان و کلیت نظام سرمایهداری جهانی وجود دارد. برای زدودن فقر، بیکاری و
گرسنگی، حفاظت از محیط زیست و... نوک تیز مبارزه باید به سوی نظام سرمایهداری و
مالکیت خصوصی جهت داده شود. در غیر اینصورت در همچنان بر پاشنهی تبعیض و استثمار
خواهد چرخید.
در راستای این
مبارزه، شناخت و درک از ماهیت جنبشهای گوناگون پیشرو و مترقی و حمایت متقابل از
یکدیگر، توان بالاتری برای مبارزین راه عدالت و رهایی در پی خواهد داشت.
زنان با تجربهی
مبارزاتی دیرینه، در مکانها و زمانهای متفاوت به جنگ ساختار مردسالارانه و
پدرسالارانه، به جنگ لیبرالیسم و خرافه و دین رفتهاند. سرمایهداری و مردسالاری
که با هزاران حربه و جنگ افزار خواهان فرودستی زنان در عرصههای خصوصی و عمومی
بوده است در این آوردگاه جنبش زنان را دشمنی قوی میداند و سعی در کنترل و نفوذ بر
آن دارد. زنان کارگر در محیط کار با مزد
نابرابر و با قوانین تبعیضآمیز بیشتری مواجهند. ولی ستم بر آنان محدود بر حوزه اقتصادی نمیشود.
آنان به عنوان «زن» مورد سوء استفاده جنسی
و کلامی کارفرمایان در محیط کار قرار میگیرند. در خیابان و خانه خشونت بدنی و اهانت را شاهدند.
حجاب اجباری در محیط کار و جامعه، امان آنها
را بریده است. کار خانگی، این شکنجه پایانناپذیر
را باید تا دم مرگ تحمل کنند. حق ابتدایی مالکیت و کنترل بر بدنشان، از آنان به
انحای گوناگون سلب شده است. حق طلاق، حضانت فرزندان، خروج آزادانه از کشور، برای
زنان به رسمیت شناخته نمیشود. و چنین است که اگرچه همچون همسنگران مرد، شلاق
استثمار زخمی شان کرده ولی در آن سوی دیگر مناسبات دیرینه مردسالاری هر دم خشونت
لجام گسیختهای را نثار آنان میکند. و متاسفانه در این حوزه اکثر مردان
خاموشند، فردوستی زنان را امری ذاتی میدانند چرا که خود از خدمات جنسی و کار
خانگی آنان بهره میگیرند.
با این تفاسیر،
دیر زمانی است که شکلگیری تشکلهای مستقل زنان کارگر امری عینی و ضروری است.
ما معتقدیم بخش
آگاهتر طبقه کارگر، به استقبال و حمایت از تشکلهای مستقل زنان شتافته و در هر
شرایطی به مطالبات بر حق آنان توجه خواهد نمود.
ما معتقدیم از
آن جا که در جبههی مبارزه و علیه سرمایه داری، سیاستهای نادرست و برتریطلبانه
این و یا آن جریان سیاسی، ضربه اساسی به اتحاد و همبستگی مبارزین خواهد زد، ضرورت
دارد به رغم شعارها و مطالبات گوناگون در زمینههای مختلف، اتحاد عمل را در مبارزه
علیه دشمن مشترک سر لوحه قرار بدهیم.
ما معتقدیم طرح و پیگیری مطالبات حداقلی کارگران ضروری است
و باید از سوی دیگر جنبش ها بهطورجدی مورد حمایت قرار گیرد.
در پایان ما
معتقدیم دامن زدن به مباحث نظری و سیاسی و خروج از رخوت فکری و نقد و بررسی
عملکردهای گذشته میتواند مسیر پیش روی مبارزه را روشنتر کند.
پیش به سوی
تشکلات مستقل زنان بر بستر اتحاد و همبستگی با سایر جنبش ها!
به مناسبت اول مای می,١١ اردیبهشت ١٣٩٤
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر